پاوائو پاوليسيج
مترجم: اسدالله امرايي
پاوائو پاوليسيچ نويسندهی اهل يوكسلاوي سابق است كه در سال 1946 به دنيا آمده است .اين نويسنده از جمله نويسندگان پركار اروپاي شرقي به شمار ميآيد كه در ژانرهاي مختلف ادبي كار كرده است.
روزگاري كه وحشت حاكم بود، بازداشتهاي دسته جمعي در دستور روز قرار گرفت. شبها اين كار را ميكردند. گروهي با چهرهي پوشيده در ميكوفتند و دستور ميدادند صاحبخانهي خواب آلود لباس بپوشد. بعد هم او را به يكي از زندانهاي كوچك شهر ميبردند كه مثل قارچ در جاي جاي شهر ميروييد. گاهي پاسبانها تمام خانواده را يكجا بازداشت ميكردند و مادر بزرگها و بچهها را هم كه دم اجاق خواب بودند، با خود ميبردند.
جمعيت شهر روز به روز آب ميرفت و گشتيها عوركشان سرتاسر شهر را درمينورديدند و مردم را از خانههاشان بيرون ميكشيدند و توي خيابانها خركش ميبردند. بسياري از مردم شب با لباس ميخوابيدند و بقچه و بنديلشان را زير سر ميگذاشتند و چرت ميزدند، زيرا هر لحظه انتظار داشتند كه مأموران بر سرشان آوار شوند. باورشان نميشد اين قدر جا، در زندانهاي شهر باشد، اما مدتي بعد هر خانهاي زندان شد، يكي پس از ديگري. بعد هر كس را در خانهی ديگري حبس ميكردند. ثروتمندان را در خانهی فقرا ميچپاندند و برعكس، سربازها را به مدارس، كشيشها را به پادگان، پزشكان و بيماران را به نجيبخانه ها و اراذل و اوباش را به صومعهها راندند.
نيروي كار به شدت كاهش پيدا كرده بود و بيشتر كارها را زندانيها به عهده داشتند. از آنجا كه مثل بقيه لباس ميپوشيدند و تعدادشان محرمانه بود، تشخيص اينكه چه كسي زنداني است و چه كسي آزاد كار دشواري بود. حتي زندانيها را براي دستگيري استخدام ميكردند. هرچند خود زنداني بودند، با خود اسلحه هم حمل ميكردند.
تعداد بازداشتها رو به فزوني ميرفت. در ميان زندانيهای آتي، مقامات مشهور شهر هم به چشم ميخوردند. كشيشها، تجار، رؤساي ستاد ارتش، دژبانها و كارمندان را هم با خود بردند. در پايان همه را زنداني كردند حتي اعضاي دولت را هم به زندان انداختند. هر كس ديگري را ميپاييد. همه زنداني بودند و كسي نميدانست چه كسي حكم و مجوز اين بازداشتها را صادر كرده است. همه حس ميكردند كه در ادارهي شهر سهمي دارند و در بازداشت افراد و تحمل زندان بينصيب نيستند. از آنجا كه همگي يكجور لباس ميپوشيدند و از حقوقي مساوي برخوردار بودند، و همه تحت بازداشت قرار داشتند، به كار خود ادامه مي دادند انگار نه انگار كه حادثه اي اتفاق افتاده. آنها زندگي عادي خود را ادامه ميدادند و اگر كسي چيزي از آنها ميپرسيد، اظهار رضايت ميكردند.
چند سال بعد، منكر هرگونه بازداشت و دستگيري شدند و اعلام كردند كه همهی اين حرفها، ساخته و پرداختهی مورخی مغرض، ناآگاه و فريب خورده بوده است.