Sunday, December 21, 2008

بي‌خوابي

ديشب شب يلدا بود و بي‌خوابي يه سرم زده بود البته بي‌خوابي‌ام از بيكاري نبود. يك عالمه كار سرم ريخته بود. ياد دوست عزيزم علي جهانشاهي افتادم و كار بسيار هنرمندانه‌اش.

اميدوارم شما هم در لذتش شريك شويد.

بی خوابی

ويرخيليو پيني يرا

اسدالله امرايي

مرد زود به رخت‌خواب مي‌رود اما خوابش نمي‌برد. غلت مي‌زند. ملحفه‌ها را مي‌اندازد. سيگاري روشن مي‌كند. كمي ‌مطالعه مي‌كند. دوباره چراغ را خاموش مي‌كند. اما باز نمي‌تواند بخوابد. ساعت سه صبح بلند مي‌شود. در خانه‌ي دوست و همسايه‌اش را مي‌زند و پيش او درد دل مي‌كند و به او مي‌گويد كه خوابش نمي‌برد. از او راهنمايي مي‌خواهد. دوستش پيشنهاد مي‌كند كه قدمي ‌بزند. شايد خسته شود. بعد بايد فنجاني جوشانده‌ي برگ زيرفون بنوشد و چراغ را خاموش كند. همه‌ي اين كارها را مي‌كند، اما باز خوابش نمي‌برد. بلند مي‌شود اين بار به سراغ پزشك مي‌رود. پزشك هم طبق معمول حرف‌هايي مي‌زند و مرد باز هم نمي‌تواند بخوابد. ساعت شش صبح رولوري را پر مي‌كند و مغز خود را مي‌پكاند. مرد مرده است، اما هنوز خوابش نمي‌برد. بی‌خوابي خيلي بدپيله است.


36 comments:

Anonymous said...

وای دلم آشوب شد / حتی مرد اما نخوابید...

Anonymous said...

sallam
کاش می شد تشریف بیارید و نوشته ای از من رو هم بخونید
می خواهم به بهترین نحو ممکن خودم رو معرفی کنم و در این زمینه نیازمند نوع نگاه شما هستم.
www.aminstory.blogfa.com

جليل جعفری said...

احتمالا شبي از شب‌ها من هم چنين بلايي سر خودم مي‌آورم. اشكالي ندارد اگر بيداري آن طرف ابدي است چون ارزشش را دارد و حد اقلش اين است كه به جواب خيلي از سوالاتم مي‌رسم.

Anonymous said...

بي خوابي خيلي بد پيله است.. آنقدر بد پيله كه مجبور مي شوي همه متكي هارا گاز بگيري و همه پتوها را بغل كني.. بعد به ياد صبح روز بعد بيافتي كه چقدر كار داري و بايد حتما خوب بخوابي اما با .. نمي دانم بايد خودت را به خواب بزني ...خوش باشين استاد

Anonymous said...

بیخوابی اصلاً بی ناموس است لاکردار. آنهم خیلی!

علیرضا ملیحی said...

سلام استاد. خسته‌نباشید. بسیار سپاسگزار خواهیم شد اگر آرآس‌اس وبلاگتان را فعال کنید تا بتوانبیم از طریف فیدخوان‌ها هم مطالب وبلاگتان را دنبال کنیم.

Anonymous said...

داستان هاي كوتاه بد و كليشه اي ـ مثل داستان كوتاهِ: "اسب مشكي"، نوشته: "مريم احد زاده" كه در بخش كارگاه داستانِ سايت "كانون ادبيات ايران" منتشر شده است، (در اين نشاني بخوانيد لطفا:
http://www.kanoonweb.com/index.php?option=com_content&task=view&id=683&Itemid=3
دستاورد كارگاه داستان نويسيِ "سانسورچي" بزرگ: "محمد رضا گودرزي" است. جالب است كه "محمد رضا گودرزي" كه در زمينه نقد ادبي و داستان نويسي هيچ خدايي را بنده نيست براي امثال خودش ـ حسين سناپور، حسين پاينده ، فتح الله بي نياز و ... چپ و راست نوشابه باز مي كند و باري يادم است در يكي از گارگاهاي داستان نويسي اش مجموعه داستان "سمت تاريك كلمات" نوشته "حسين سناپور" را براي خواندن به شاگردان بي نوايش توصيه كرد... كه نمونه چنين كارهاي زشتي را "امير حسن چهلتن" در كارگاهاي داستان نويسي اش با توصيه كردن آثار خودش براي خوانش به شاگردان بي نوايش، انجام مي داد...) كانون ادبيات ايران با انتشار چنين داستان هاي كوتاهِ ضعيفي به شعور مخاطبان ادبيات داستاني توهين مي كند... به راستي كارگاه هاي داستان نويسي "محمد رضا گودرزي" چند داستان نويس و منتقد درجه يك تحويل جامعه ادبي و هنري داده ما است... پس اگر عده اي بر آنند تا درِ اين دكان هاي داستان نويسي تخته شود حق دارند...

Anonymous said...

عالی بود

Anonymous said...

ای کاش سقف خانه مان شیشه ای بود تا ستاره ها را می شمردم.

Anonymous said...

بخش نخست شماره سی شعرآستان ویژه نقد و بررسی مجموعه ندیمه نورد :

با آثاری از :

یوسفعلی میر شکاک – آیت دولتشاه – احمد بیران وند – سعید احمد زاده – سیاوش دانش آذر – پروین طلوعی ( و ) وحید علیرضایی – آیدین ضیایی – ناهید اللهوردیزاده – علی مسعود هزار جریبی – دکتر قدمعلی سرامی – سالار عبدی – سولماز برزگر ماهر – ناما جعفری

شماره دوم ویژه نامه اول بهمن ماه با آثاری از :

رضا سید حسینی – عبدالعلی دستغیب – سید محمدو سجادی – م . آذر فر – سید مهدی موسوی – سینا علی محمدی – محسن رضوان – حسین فاضلی – خلیل رشنوی

همراه با ترجمه هایی به انگلیسی و ترکی استامبلی از همین مجموعه

Anonymous said...

نشريه همراوي تخصصي داستان منتظر نگاه گرم شما...

Anonymous said...

کاش خوابش نبرد، کاش هیچ کس خوایش نبرد.
اگر نخوابند شاید، تعداد فراموش کاران دنیا کم بشود، گر چه نه کم نمی شوند، تمام بیداران می میرند و تمام خوابیده ها زنده می مانند، عجیب می شود کمی!

Anonymous said...

http://www.undergroundstory.com/

Anonymous said...

سلام
زیبا بود مثل مرد در بند وداستان هایش ودوست داشتنی مثل صحبتهایتان در اختتامیه ی کشف لحظه.
اما ابهت و غرورتان در جواب سلام دادن در هیچ کدام از کارهایتان مشاهده نمی شود.
شاید زیادی دور و برتان شلوغ است قصد یک گردگیری حسابی دارید.
به هر حال موفق باشید
چون دوستتان دارم

اسدالله امرایی said...

من معذرت مي‌خواهم از جنابعالي.تنها چيزي كه در خودم سراغ ندارم ابهت و غرور است.احتمالاً سو تفاهم گنده‌اي
صورت پذيرفته!
جناب تاري مرادي

Anonymous said...

این بیخوابی به نظر من مربوط میشه به بیداری بیش از حدی که معمولا آدم ها دچارش نمی شوند چون خوابیدن و سست ماندن بهترین شیوه ی از یاد بردن است و آدمی با تبانی شیطان از همان روز اول دقیقا این را یاد گرفت که خود را به خواب بزند تا نشنود ...در مورد مرد این نوشته ولی فرق می کند او چندان به بیداری خو کرده است که نمی تواند خود را به خواب آدمها بزند و نمی زند حتی ... سلام

Anonymous said...

آن را به جنگل بردی

و دفنش کردی , عمیق عمیق

وآن شعر آنقدر خوب از کار در می آید که تو تقریبا" خوشحالی

که سگ کوچولو زیر گرفته شد

...

Anonymous said...

نفسي داشتيم
كه آن هم حبس شد
كار خيلي قوي‌اي بود
-------------------------

سلام
خاطرات كودكي كه آيينه داشت؛ عنوان شعر تازه‌ي من
باعث افتخار خواهد بود تا از نظرات شما دوست گرامي بهره‌مند گردم
ارادتمند
مهران سيدي

Anonymous said...

Salam. man ahl-e-Qazvinam. Gahi minimal minevisam va gahi tarjome. Nazar midahid?
Hossein-keshavarz.blogfa.com

Anonymous said...

((سلام.متاسفانه فعلا قادر به پاسخگويي نيستم.بعد از شنيدن بوق پيغام بگذاريد))و بعد بوق کوتاهي که پخش مي شود.صداي وکيلت بود و مي گفت که زنت باردار است و بايد صبر کني تا بچه اش دنيا بيايد.مي خندي.زندگی ات دارد شبیه زندگی هنرپیشه های توی فیلم ها می شود.بارها این صحنه را توی فیلم های مختلف دیده ای...........
سلام
تکه ای بود از داستان کوتاه فرنچ فرایز یا همان سیب زمینی سرخ کرده
اصلا اسم داستان برای خودتان
چه فرقی می کند؟؟؟
گیرم متن داستان هم خیلی ضعیف باشد
فقط یادتان باشد تا نظری بدهید
شاید با حضورتان بشود صدای گریه ی خدا را بلندتر شنید...[گل]

Anonymous said...

((سلام.متاسفانه فعلا قادر به پاسخگويي نيستم.بعد از شنيدن بوق پيغام بگذاريد))و بعد بوق کوتاهي که پخش مي شود.صداي وکيلت بود و مي گفت که زنت باردار است و بايد صبر کني تا بچه اش دنيا بيايد.مي خندي.زندگی ات دارد شبیه زندگی هنرپیشه های توی فیلم ها می شود.بارها این صحنه را توی فیلم های مختلف دیده ای...........
سلام
تکه ای بود از داستان کوتاه فرنچ فرایز یا همان سیب زمینی سرخ کرده
اصلا اسم داستان برای خودتان
چه فرقی می کند؟؟؟
گیرم متن داستان هم خیلی ضعیف باشد
فقط یادتان باشد تا نظری بدهید
شاید با حضورتان بشود صدای گریه ی خدا را بلندتر شنید...[گل]

Anonymous said...

دفتر اول شعرهای ریچارد براتیگان" خانه ای جدید در آمریکا" شامل ده دفتر از شعرهای این شاعر آمریکایی با ترجمه ی محسن بوالحسنی و سیناکمال آبادی توسط نشر رسش منتشر شد

Anonymous said...

با سلام
با صدای «دکتر سید مهدی موسوی»
به روز هستیم
با سفرنامه اش...
در:
http://www.arooz.com/mag2/1387/11/post_250.php
برای دانلود و شنیدن صدایش...

Anonymous said...

سلام.با شعری از خودم منتظر نقد و نظر شما هستم.
با احترام:
رضا یوسف زاده تهرانی

Anonymous said...

سلام

استاد فقط می خواستم سلامی عرض کنم. راستش امشب برای چندمین بار این داستان را خواندم. آقا این یک شاهکار ادبی است. پاینده باشید.

بهمنی

Anonymous said...

سلام بلاگ خوب و جالبی دارید. من هم مترجمی کوچک هستم که داستانهای را از زبان اسپانیولی مستقیما به فارسی ترجمه کرده ام. از آشناییتون خوشحالم.

موفق باشید

Unknown said...

سلام . وبلاگ خوبیه. میشه جسارتا بگم که بهتره متن انگلیسی هم توی وبلاگتون بیارید تا بشه کوچولویی مقایسه کرد؟

Anonymous said...

نمی دانم تلخی قصه مرا خنداند یا طنز طیبای آن. اما می دانم این تجربه خیلی برایم ملموس است.

Anonymous said...

اعتراض به نصب تندیس اسکندر در عراق...این یک فراخوان ملی است...از شما دوست گرامی خواهش میکنم به آدرس این اعتراض رفته، متن آن را بخوانید و اعتراض خود را اعلام فرمایید...حفاظت از تاریخ ایران،حفاظت از خاک ایران است
http://www.persianpetition.com/sign.aspx?id=26407820-7224-41e9-b4e6-04742383e150

اگر امکان داشت، یک پست را کامل به این موضوع اختصاص دهید...سپاس از مهر شما

Anonymous said...

(((ببخشید دندانتان توی گردن من است!)))

سلام دوست خوبم! به روزم با کلی شعر و مطلب و خبر و ...

(((به چیزهای قشنگی که هست فکر بکن!!)))

....الف. لام. میم....
«مهدی موسوی» بودن غمگین است!

....الف. لام. میم....
ميمون، به دُمت نگاه كن!

....الف. لام. میم....
«PMS» مخفف وضعيت پست مدرن «Post Modern Situation» نيست بلكه ...

....الف. لام. میم....
«همين است كه عقل من ادراك مي كند»
«شمس» دارد زندگی ام را زیر و رو می کند

....الف. لام. میم....
PLOP!
او داشت قِل مي خورد!

....الف. لام. میم....
شماره چهارم فصلنامه‌ی همين فردا بود چاپ شد
(به زمان با دید غیرخطی نگاه کنید!)

.....

(((شاعر ان خوب به بهشت مي روند، شاعران بد به همه جا!)))
(نقدی متفاوط!! و ... راجع به برگزاری جشنواره های شعر کشور)
پوتين براي سربازان جديد
...

(((پرنده ی نخی ام زیر چرخ خیاطی)))
...

و ديگر هیچ!

Anonymous said...

سلام آغاز ساده ای نیست...

با این همه:

سلام

...

و اینکه

لینک شدید...

با تمام دوستی ها

Anonymous said...

سلام آقای امرایی گرامی
سال نو برشما مبارک باشد.انشالله که در پناه خداو در کنارخانواده سال خوبی داشته باشید.سرشاراز نوشته های زیبا
میترالبافی

معراجی said...

استاد گرامی سلام
سال نو شما به کام

Anonymous said...

با سلام
ممنون می شوم ما را از نظراتتان آگاه کنید.
فراخوان مقابله با نقض حقوق زنان :
نهضت زنان ال یاسین از فعالان حقوق زنان، حامیان حقوق بشر و طرفداران آزادی و عدالت دعوت به عمل می آورد تا در فراخوان مقابله با نقض حقوق زنان شرکت نموده و پاسخهای خود را در مورد سوالات زیر با نهضت زنان در میان بگذارند.
" به نظر شما راههای مقابله با نقض حقوق زنان در ایران چیست؟"
"ریشه های سرکوب قدرت مونث را چگونه ارزیابی می کنید؟"
" نقش طالبان مذهبی ایران در سرکوب زنان را چگونه می بینید؟"
لطفا پاسخ های خود را به صورت کامنت در وبلاگ نهضت زنان قرار داده و یا به آدرس پست الکترونیک این نهضت ارسال نمایید.
http://nehzatezanan-elyasin.blogfa.com
Nehzate.zanan@gmail.com

Anonymous said...

سال نو مبارك
لينك شدين.خواندم و جالب بود

شعر باران said...

کار بسیار موجز و زیباست
بی خوابی انگار در دو جهان گسترده شده است و شما در پایان انتظار چنین ضربه ی ناگهانی یی رو ندارید
این داستانک روی نقطه یا لحظه ی پایانش ایستاده است
مانند پایان داستان پاندا و مردی که ...