ديويد فاستر والاس نويسنده جوان و خوش قلم امريكايي خود را حلقآويز كرد.مرگ نويسنده شاگردانش را بسيار متاثر كرده است.از اين نويسنده به فارسي دو سه داستان كوتاه با ترجمهي من منتشر شده و يك داستان او را هم ليلا نصيريها در روزنامه اعتماد منتشر كرد.يكي از داستان هاي او در مجموعهي داستانهاي كوتاه كوتاه ، فلش فيكشن آمده است كه معادل دم داستان را به پيشنهاد مسعود طوفان براي آن انتخاب كردهام با عنوان بهترين بچه عالم اول بار به همت نشر رسانش و بار دوم به همت نشر شولا منتشر شد .البته دنبال كتاب نگرديد گيرتان نميآيد.
همه چيز سبز است
ميگويد اهميتي نميدهم كه باور كني يا نه، حقيقت دارد ميتواني باور كني يا نه. قطعاً دروغ ميگفت چون اگر بناي راست گفتن داشت خودش را جر ميداد كه حرفش را باور كني.
سيگاري آتش ميزند و روبرميگرداند و سيگار در دست موذيانه از پنجره باران خورده بيرون را نگاه ميكند. ماندهام چه بگويم.
ميگويم ميفلاي ماندهام چكار كنم، چه بگويم يا اصلاً حرف تو را بپذيرم. اما چيزهايي هست كه ميدانم. ميدانم كه بزرگتر هستم و تو نيستي. همه چيزهايي كه بايد به تو بدهم ميدهم. هم با دستم هم با دلم. هر چيزي كه درون من است دادهام. تمام مدت نگهش داشتهام و هر روز مرتب كار كردهام. من هميشه براي آنچه انجام ميدهم دليل داشتهام. سعي كردهام خانهاي برايت دست و پا كنم كه توي آن راحت باشي و خانه قشنگ باشد.
سيگاري روشن ميكنم بعد كبريت را مياندازم توي لگن ظرفشويي كنار چوب كبريته اي ديگر و ظرفهاي ديگر و سيم و اسفنج.
ميگويم ميفلاي دلم برايت ميتپد اما راستش چهل و هشت سال سن دارم. الان وقتي است كه نبايد بگذارم هر چيزي مرا جاكن كند. بايد از فرصت بهره بگيرم و سعي كنم از هر چيزي به جاي خود استفاده شود. بايد نيازهاي خودم را هم در نظر بگيرم. من نيازهايي دارم كه حتي نميتواني تصور كني. آخر خود تو هم نيازهاي زيادي داري.
او چيزي نميگويد و من به پنجرهاش نگاه ميكنم و حس ميكنم كه ميداند. ميدانم و خودش را روي كاناپه من جا به جا ميكند. پاهايش را جمع كرده و زير دامن كوتاهش گذاشته.
ميگويم واقعاً مهم نيست چه ديدهام يا تصور ميكنم كه ديدهام. اهميتي ندارد. ميدانم كه من پيرترم و تو نيستي. اما حالا حس ميكنم تمام وجود من از تنم خارج ميشود و به سوي تو ميآيد و چيزي از تو برنميگردد.
موهايش را با سنجاق و كش بسته است و دست زير چانه است توي رؤيا و روي كاناپه من از پنجره خيس بيرون را نگاه ميكند.
ميگويد همه چيز سبز است. ميچ نگاه كن كه همه چيز چقدر سبز است. چطور ميتواني اين حرفها را بزني وقتي همه چيز بيرون از اينجا اينقدر سبز است.
پنجره بالاي ظرفشويي آشپزخانه با باران تند ديشب تميز شده و حالا صبح آفتابي دميده، صبح زود است. بيرون همه چيز سبز و به هم ريخته است. درختها سبز و علفهاي كنار سرعتگير سبز است و بعضي جاها ريخته. اما همه چيز سبز نيست. تريليهاي ديگر و ميز من با قوطيهاي آبجو و ته سيگارهاي توي زيرسيگاري سبز نيست. كاميون من و زمين شنريزي شده با اسباب بازي كه زير بند رخت بيرخت يك بري افتاده هم سبز نيست. بند رخت كنار تريلي است طرف چند تايي بچه جور كرده.
ميگويد همه چيز سبز است. زير لب ميگويد و تا جايي كه ميدانم با من نيست.
دودم را سرفه ميكنم. و صبح را با طعمي كه دهانم را باردار كرده آغاز ميكنم. توي نور سحرگاهي به اكراه روي كاناپه به طرف او ميچرخم.
از جايي كه نشسته بيرون را نگاه ميكند و من به او نگاه ميكنم. در من چيزي هست كه نميتوان در آن نگاه نديده گرفت. ميفلاي جسم دارد. او صبح من است صدايش كن.
40 comments:
استاد امرايي دور از جون چقدر شبيه مهدي يزداني خرم شده نه؟هر چي خاك اونه عمر مهدي باشه!
رفیق عزیزم ممنون از ترجمه ات
خیلی قشنگ بود
ملموس و دیدنی
و در این خرتوخر عجیب و گرما
که آتش را به پوشال سرود و شعر خنک می دارند،
به اندیشیدن خطر مکن
چون اندیشیدن یک ریکسه
دست شما درد نکند استاد. کاملاً به جا و به موقع و زیبا بود. از ترجمه قشنگ شما هم بسیار لذت بردم. باز هم ممنون
مرگ اتفاق عجيبي است. تا همين چند وقت پيش متنفر بودم ازش تا اينكه يك روز كه باز داشتم درباره مرگ فكر مي كردم با خودم گفتم اگر باز هم دنيايي باشد و من هم باشم و آن دنيا مثل همين يكي خيلي عجيب و اسرارآميز باشد مرگ خوب است....
ترجمه تان مثل هميشه زيبا بود.
كار عاقلانهاي كرد!
شعری برای شمس لنگرودی
منتظر حضورتان در افتتاحیه نمایشگاهم هستم/ اگر توانستید بیایید/ شنبه شش مهر ساعت هفت ونیم / فرهنگسرای ملل / پارک قیطریه
نوشته و ترجمه هم بسیار دلنشین بود / خوش به حال او که شهامت انتخاب مرگ را داشت و تعلقی به آدمهایی که بخاطرشان زنده بماند هم در او نبود/ ممنونم
سلام آقای امرائی...مطلب خوبی بود، به خصوص با ترجمه ی روان و سلیس شما.ممنون
سلام آقاي امرايي
نوشته بسيار زيبايي بود...
نمي توانم بگويم خوش به حال او كه شهامت انتخاب مرگ را داشت...
ولي مي توانم روزي را ببينم كه ياراي صدا كردن صبح را نيست...
سپاس فراوان از شما
آقای امرایی عزیز
با جازه ی شما
مطلبتان را به هفتان لینک دادم
خبر تکان دهنده بود و هولناک .
سلام
تماس شما پس از اخراج از روزنامه خورشید برایم جالب بود.ممنونم.برقرار باشید.علی رضا کیوانی نژاد
وبلاگ هرمز علیپور شاعر معاصر آغاز به کار کرد- در صورت تمایل لینک بفرمایید و این وبلاگ را از این موضوع مطلع سازید- ضمنا از شما می خواهیم با ارسال هر نوع مطلب در ارتباط با این شاعر اعم از شعرتقدیمی عکس نقد خاطره و... در کامل تر کردن آرشیو این پایگاه ما را یاری کنید.
/ خبر فوری / دیدار خاتمی و حاتمی کیا!
سلام. تبادل لینک کنیم ؟ لطفا من را با نام خبرگزاری خلیج فارس لینک کن. نامی را هم که می خواهی وبلاگت را لینک بدهم بگو . ممنون
سلام آقای امرایی عزیز
نام شما هماره یادآور آشنایی من با نویسنده هایی چون کارور است
و یاد آن روزهایی که "کارنامه" را با کلی تاخیر می خریدیم و ورق می زدیم
از شما بیش از ده ترجمه در کتابخانه دارم
و هر کدام یک دنیا
خرسند می شوم اگر منت بگذارید به وب لاگ من هم سری بزنید
نظر یادتان نرود
نیازمندیم
بولتن دانشجويان و دانشآموختگان فلسفه ايران
Iranian Students of Philosophy
www.isphilosophy.com
pas az farhad abedini website amid sadeghi nasab ba name MORAGHEBE.COM rah andazi shod.
pas az farhad abedini website amid sadeghi nasab ba name MORAGHEBE.COM rah andazi shod.
ترجمه زیبایتان بر قشنگی مطلب افزود
وبلاگ اختصاصی گروه تئاتر"فنی"به سرپرستی "اکبر زنجانپور"راه اندازی شد!
سلام آقاي امرايي
سپاس از ترجمههاي خوبتون. منم مدتي است جايي شعرامو مينويسم. خوشحال ميشم سر بزنيد.مثل هميشه موفق باشيد و پركار
نميدونم چرا آدرس نيومد؛ اينجا مينويسم: sarehdastaran.blogfa.com
سلام آقای امرایی عزیز :
لطفا اگر فقط کردید خوشحال می شوم نظر شما را در باره داستانک های خودم بدانم .
ارادتمند : نسترن نسرین دوست
http://bisaroseda.persianblog.ir
خیلی دوست داشتم امرایی عزیز. همیشه انتخاب های شما و ترجمه اتان را دوست دارم.
سلام
مجله شعرآستان با مطالبی به روز است و منتظر نقد و نظر شما :
1 - چریدن در لا به لای لویدن لال گونه ی لامپ های لول وقتی توی شیشه ی ششدر چهار به مراجعه آفتاب را کوچیده بالشی پوست تو را می کنم در خود / آفتاب با باب هر یک را می توان اشکی دید در چهر سوی آینه سوخت به معنی باکره .سر در نوازندگی خرما در حلق آویخته می شود ...
2 - کتاب " هزل تعلیم است " که نگاهی به طنز آمیخته به هزل در آثار سه شاعر بزرگ ایران مولانا - مولانا عبید زاکانی و مولانا ایرج میرزاست ! و قبل از تعطیلی سایت ادیبان در کتابخانه الکترونیکی آن منتشر شده و در کتابخانه های دیگر لینک داده شده بود ـ و صد البته به صورت مقالات مجزا با اندک تصرف و تخلیص در نشریات منتشر شده بود - به صورت فایل پی دی اف در اختیار دوستان قرار می دهم...
3-
شعر هایی از م .موید و ضیاء الدین ترابی / ترجمه به انگلیسی : پروین طلوعی
4 - معرفی سه شاعر معاصر امریکایی ...
5 – انتشار کتاب کوهستان سرد اثر هان شان شاعر چینی
با یک داستان ترجمه به روزم. خوشحال می شوم بخوانید.
آقای امرایی عزیز خوشحالم که وبلاگتان راپیدا کردم.
لطف کرده بودید و خبر کتاب را در اعتماد نوشته بودید که ممنونم.
ضمنا وبلاگتان را به پیوندهایم اضافه کردم.
قربان شما
خوابی
در نگاه تیز داس آفرید
خدایی که قامت گندم را
برافراشت
﷼
شعرآستان دلتنگ نگاه شماست ...
ایمان بیداد
به عهدی داد
روح فریب ام ، بی تو ... بی تو
قانون گردابم ، سرابم ، نقش آبم
بی تو ... بی تو
بی ایمنی ، شوریدگی ، در قعر خوابم
ای بی تو من بی خویش ، بی خویشتن ، بی کیش
خاری هدف گم کرده در دهلیز بادم
بی تو ... بی تو
طیف غباری خفته بر دریای شن زار
خون شب ام
هذیان تب آلود دردم ، بی تو
بی تو
رمز سکوت ام
راز بهت ام
رنگ یادم
بی تو ... بی تو
ی تو ، بی تو
از زندگی بیزار
تا مرگ راهی نیست ، بی تو
ای بی من و در من
بی من تو هم آنی و اینی
ای بی تو من گرداب و یرانی
قانون بی رحم پریشانی
چنینی ؟
بدرود ، بدرود
این اشک و هق هق گریه مردی پشیمان نیست
مردان نسل ما
با گریه می خندند ، بی تو
ای بی تو من ، بی من
ایا تو هم اینگونه می خندی ؟
با گریه خندیدن نه آسان است
بی تو
خسته نباشيد
میدونین آقای امرایی، من فکر میکنم اگه کسی به چیزی اعتقاد داشته باشه، حتما اون رو میگه ولی اصلا خودشو پاره نمیکنه که دیگران حرفشو باور کنن، خودش میدونه که چی درسته و همین کافیه.همینا دیگه
سلام استاد بزرگوار با یک مینیمال در
www.rashno.blogfa.com
به روزم و البته آگاه از اینکه هیچ وقت نظر نمیدین لاقل اگه میشه بخونید
بار اول بود که به اینجا می امدم و همین بار اول مشتری دائمی شدم. به روز و بهروز باشید ارادتمند عمو
باور كن خيلي بيشخصيتي!گاهي آن مطلب پنجشنبهتان را در روزنامه اعتماد ميبينم. همهاش چاپلوسي از كساني است كه گمان نميكنم هيچ كدامشون تو را حتي آدم حساب كنند! همين است، ديگر! آن از خانوادهات، كه دورادور ميشناسم و حتي يك آدم درس و حسابي توشون نيست؛ اين هم از خودت كه مثلا ناسلامتي اسمت مترجم و روشنفكر است و تحصيلكرده هستي! همه اش تظاهر به چيزهايي كه نداري، همهاش دنبال باندبازي و تملق گفتن از كساني كه مثل خودت فقط دنبال باندبازي و شهرتهاي كاذبند، همه اش دنبال خودنمايي و كارهاي چيپ و تهوع آور و ... دروغ ميگويم؟ واقعا بيسواد و بيشخصيتي!!!
دوست ناشناس
يا احتمالاً شناسي كه ميداني توي خانواده من آدم درست و حسابي وجود ندارد!اولاً خانواده من ربطي به كارم ندارند خيلي هم آدم حسابي اند.دزد و مال مردم خور و آدم فروش نداريم.همه شان آدم هاي زحمت كشي هستند كه نان خودشان را مي خورند و زحمت كس نمي دارند.پدرم سي سال كارگر چيتسازي ممتاز بود . همه اين هايي هم كه گفتي هستم! شايد هم بدتر!لابد هم چيزي ديدهاي كه زحمت كشيده اي و پيام هم گذاشتهاي .اميدوارم نوشته شما درسي باشد براي من.
باز هم ممنون از زحمتي كه كشيده ايد!
واقعا که! یک نفر تو این جماعت پیدا شده مثل آدم رفتار میکنه هی فخش بهش بدین.چرئت هم که ندارین با اسم و رسم خودتون بیاین.
جناب امرايي
از شما مي خواهم با اين جور فخاشي ها از ميدان به در نرويد.مه نور فشاند همين.
salam amo motarjem
mano ke mishnasid?
gole nassrin dastan nevis ghahar
kheyli delam vasaton tang shodeu chenan shenkhte shodee ke har ki cherand vasaton minevise joz kochik kardan khodesh pish adamee ke mishnasateton hich kari az dastesh bar nemiyad
oishnehad mikonam e hame hasoda
ke beran khodkoshikonan be sabk samoraeeha
wwww.nassrin.blogfa.com
bya vasam nazar bede mikhampoz bedam keomadi
dar zemn zemn salam be on aghahe ke fahash mikonand in jori be amo asad motarjem iran
aghaye amraee age asir band bood hargez pa nemizasht dar jalese naghd ketab man k ye ang nevisam
hargez nemiomad dar jalase taghdir az ketabman ke mal bachehaye masjed ghani bood jayeze ketab sal ghani
aghaye amaree khodeshe
shayad etemad ro dost dare minevise
shayad delesh bekhad ye tarjomasho bede adabiyat dastani
va har koja
adam hesabi hargez injori tovhin nemikone dost nashnas man
bandha ham ye ro tamommishe bad chi ki ro be in o on nesbat khahim dad?
سلام آقای امرایی.
اگر برایتان امکان دارد, لطف کنید و اسم آن داستان هایی را که از دیوید فاستر والاس به فارسی ترجمه شده اند برایم بنویسید.
ممنونم
Post a Comment