Saturday, August 27, 2011

بت‌پرستي


شرمن اَلكسی، نویسنده و شاعر سرخپوست امريكايي‌ست در سال ۱۹۶۶ به دنیا آمده است. تعدادي از داستان‌هاي اين نويسنده با ترجمه‌ي اميرمهدي حقيقت، ليلا نصيري‌ها و من منتشر شده. اين داستان در سري داستان‌هاي مجلهnarrativeانتخاب شده. عنوان اصلي داستان Idolatory است. ترجمه‌اي از اين داستان را هم خانم نينا وباب در روزنامه فرهيختگان منتشر كرده. ترجمه‌ي ايشان را هم مي‌توانيد در اينجا http://farheekhtegan.ir/content/view/28123/40/بخوانيد. دو توضيح كوچك هم در باره‌ي متن بدهم، او ُووُ به مراسم و گردهم‌آيي‌هاي سرخپوستان امريكا گفته مي‌شود كه در آن صدايي مثال كِل زدن از خود درمي‌آورند. ويرجينيا پترسن هنسلي معروف به پتسي كلاين خواننده‌ي مشهور ترانه‌هاي معروف به كانتري ست كه در سال 1932 به دنيا آمد و در دهه‌ي پنجاه و شصت جزو بهترين خوانندگان زن بود. او در سال 1963 بر اثر سقوط هواپيماي شخص‌اش درگذشت.

بت‌پرستي

شرمن الكسی

اسدالله امرايي

مری ساعت‌ها منتظر ماند. اشكالي نداشت. سرخپوست بود و هر چه رنگ و بوي سرخپوستي داشت، از اووو گرفته تا خاكسپاری و عروسی، صبوری مي‌طلبيد. این آزمون صدا، سرخپوستي نبود، اما وقتی اسمش را خواندند حاضر و آماده بود.

مرد انگليسي پرسید: « ببينم چه ترانه‌اي مي‌خواني؟»

گفت: « همه‌ي دخترهاي اردوگاه عاشق پَتسی كلاین ‌هستند.»

«خب مي‌شنويم.»

فقط بیت اول ترانه را خوانده بود، كه مرد نگذاشت ادامه دهد.

گفت: «از تو خواننده درنمي‌آيد. ديگر هیچ‌وقت نخوان.»

می‌دانست كه این لحظه را از تلویزیون ملی پخش می‌كنند. پی هر تحقیري را به تن ماليده بود.

«اما دوستانم، مربي صدا، مادرم، همه می‌گویند كه من فوق‌العاده‌ام.»

«دروغ می‌گویند.»

مگر مری تا حالا در عمرش چند بار آواز خوانده بود؟ چند بار به او دروغ گفته بودند؟ جلو دوربین، مري يك حساب و كتاب بي‌رحمانه كرد، به سمت اتاق سبز دوید و در آغوش مادرش گریه كرد.

در این دنیا، يا باید دروغگوها را دوست بداريم. یا تنها زندگی كنيم.

4 comments:

میرزا said...

مرسی، عالی بود، مثل همیشه.

سمانه said...

سلام جناب امرایی
از علاقه مندان ترجمه هستم و به دنبال کارگاه ترجمه. چندجا پرسیدم و جستجو کردم اما متاسفانه کارگاهی پیدا نکردم. ایمیلی هم ازشما نداشتم که بپرسم. به راهنمایی شما نیاز دارم. اگر جایی را می شناسید به من معرفی کنید. با سپاس

hyade said...

سلام
خوشحال میشم سر بزنید وبخوانید

ندا محمدی said...

چه جالب. منظور از مرد انگلیسی سایمون بوده احتمالن در برنامه ی امریکن آیدل!