Friday, February 01, 2013

شهر پرنده‌ها




آتم واتس(Autumn Watts ) ساکن دوحه قطر است. لیسانس انسان‌شناسی دانشگاه پورتلند را دارد و فوق لیسانس هنرهای زیبای دانشگاه کرنل. آثارش در مجلات مختلف چاپ شده. در حال حاضر  افسانه‌های شفاهی مردم قطر را جمع تدوین می‌کند  و رمانی در دست نگارش دارد. داستان حاضر با اجازه‌ی نویسنده از مجله گرنیکا ترجمه شده.
شهر پرنده‌ها
در قطر پرنده‌ها شهر پنهان خود را ساخته‌اند. در برج‌ها و راه‌پله‌های کاخی متروک لانه دارند. پرهایشان زمین را فرش کرده. در کاسه‌ی دستشویی‌های خالی لانه ساخته‌اند. استخوان های ظریف و تمیزشان در ماسه‌های سفید حیاط پخش است. می‌گویند جن دارد اما درست نیست. در آن فضای هزاران بال خفته جایی یرای جن نمی‌ماند. صدای اذان بیدارشان می‌کند و به پرواز در می‌آورد. یک بار باد بال‌کوفتن‌شان مرا گرفت. سایه و روشن‌ پرپر.
 شهر سگ‌ها
اما جای سگ‌ها را پیدا نکردم. دیده بودم در هرم منطقه‌ی صنعتی پرسه می‌زنند. سایه‌های گرسنه‌ای که پشت کوت زباله این سو و آن سو می‌سرند. گاهی زخم‌های ناسوری دارند، پای شکسته و استخوان بیرون زده. دمی نصفه. پوست گردنی که قلاده‌ی سیمی شلش کرده. گوشت قرمز زیر زخم گردن. شایعه‌ای شنیدم .در مجلس زیرزمینی خودشان گرد هم می‌ایند، زیر بنای بلند کارخانه‌های لب دریا. آنجا زوزه‌های هماهنگی به شعر می‌خوانند و برای رضایت خاطر سلطان نبردهای با شکوه راه می‌اندازند. شاهشان سگ نیست بلکه گرگی زیبا و بی‌رحم است. در واقع همه‌ی سگ‌ها زیر زمین تغییر شکل می‌دهند.روی زمین همه‌ی سگ‌ها از زور گرسنگی لاغر و لاجان می‌نمایند اما بشنوید و باور نکنید، همه سگ‌ها زیر پوست‌شان سگ هستند.
شهر گربه‌ها
گربه‌ها راه خود را گم کرده‌اند. روزگاری، اجدادشان قلاع خود را واگذاشتند و سرزمین افسانه‌ای خود را ترک کردند. نام واقعی خود را از یاد بردند و حتی زبان‌شان هم از یادشان رفت. غرق تاریکی و جهالت شدند. گربه نره را ببین با صورت دریده پاورچین زیر لوله‌های زیرزمین می‌رود. گربه ی مادر را ببین که کمرش مثل کمان پیچیده‌درهم سعی دارد بجه گربه‌های مرده را مثل برگ های پژمرده در گرما تیمار کند. کاخ‌شان سطل آشغال حلبی است. قلمروشان آسفالت داغ. برای همین خود را به خیابان شلوغ می‌اندازند و خیابان را با دل و روده‌شان در آغوش می‌کشند.
شهر اسب‌ها
  می‌گویند گله‌ای اسب نامریی در خالی‌ترین بخش بیابان می گردد که تلماسه‌هایش پانخورده و پاک است.  می‌گویند اگر بگردی پیداشان نمی‌کنی، اما اگر دلت صاف باشد و روی ماسه ها با زبان روزه ساکت بنشینی و جز با شیر افطار نکنی شاید گرمای نفس شان را پس کله‌ات حس کنی.  شنیده‌ام تنها زنان باردار یا بچه‌هایی که آزار دیده‌اند می‌توانند آنها را بکشند. اسب‌ها آسیبی نمی‌رسانند. دل‌شان بزرگ است و نجیب هستند. از بین همه‌ی حیوان‌ها آنها آخرین موجوداتی هستند که یادشان می‌آید ما چه می‌توانستیم باشیم و هنوز غصه‌ی ما را می‌خورند.
  
 http://www.guernicamag.com/fiction/two-stories/

3 comments:

Anonymous said...

خیلی ممنون از ترجمه ی مثل همیشه غنی شما. کنجکاوم بدونم "گربه نره" ترجمه ی چه عبارتی بوده.

Unknown said...

the Tom

Anonymous said...

ممنونم ازتون